logo1

خاطرات یک روز من

عبدالرحمن دریانورد   امروز پنجشنبه اول اردیبهشت سال 1500، ساعت هشت، از خواب بیدار شدم، سریع دو قرص صبحانه خوردم، یک کار مهم در اصفهان داشتم. موتور هوایی‌ام را برداشتم و به طرف اصفهان حرکت کردم. در آسمان شیراز یک موتور هوایی با من تصادف کرد، بعد از تصادف چترنجات موتورهایمان باز شد و به […]

سفر علمی به عمق زمین

شکیبا مشتاقی   می‌دانم کارم کمی غیرمنطقی است، اما دیگر خسته شدم، تا کی باید غر زدن‌های نامادری‌ام را تحمل کنم؟! برای همین بدون اینکه پدرم متوجه شود، ریموت ماشین را برداشتم. چند دقیقه بعد به دریا رسیدم، از ماشین پیاده شدم و روی یکی از سنگ‌های صخره نشستم. یک خرچنگ قرمز را دیدم، بیچاره […]

زندگی با تکنولوژی یا بی‌تکنولوژی

شفا ناظری   زندگی با تکنولوژی یا زندگی بدون تکنولوژی؟ شما کدام را ترجیح می‌دهید؟ می‌خواهم داستان خودم را برایتان تعریف کنم. سال 1450 بود و من نه ساله بودم. زندگی اصلاً واسمون جالب نبود. تا اینکه یک اتفاق زندگی همه را تغییر داد. داشتم از مدرسه به خانه می‌رفتم که یک چیزی نظرم را […]

قلب

اسرا تیمار   اگر بخواهم از قلب برایتان بگویم باید عرض کنم که قلب آن چیز کوچکی نیست که در ذهن‌مان می‌گنجد، بلکه چیزی فراتر از تصورات‌مان است! همان‌طور که می‌دانید قلب باید پاک باشد به دور از هر گونه کینه و بدی! من فکر می‌کنم قلب ما فقط به یک یا چند نفر تعلق […]

دختری به نام ستاره

 احلام زیوری روزی، روزگاری در دنیای بزرگ، دختری به نام ستاره، در ایران پرشکوه زندگی می‌کرد. او آسمان را همانند سفرۀ طلا می‌دید و آسمان را بزرگترین گنج در دنیا می‌دید. او همیشه آرزو داشت که درون آسمان را ببیند. یکی از روزها، بالای بام خانه‌اش رفت و به آسمان خیره شد، ناگهان یکی از […]

کار یک آرزو

بسامه قویدل تمام موفقیت‌های بزرگ از یک آرزوی کوچک شروع شده است. تمام آدم‌های موفق امروز، بچه‌های خیال‌پرداز دیروز بوده‌اند. تمام خانه‌ها و کارخانه‌ها و شرکت‌های بزرگ از یک تصور شروع شده است. تمام کارهای بزرگ از کارهای کوچک شروع شده است. در ابتدای راه تنها یک آرزو بود، حرکت کرد و به یک ایستگاه […]

من چگونه هستم؟

 زلفا نیکو امروز با خودم فکر می‌کردم که من چگونه هستم؟! یک لنگه جوراب باید به قدر کافی خود را بشناسد، پس من هم باید تلاش کنم که خود را بشناسم. من یک لنگه از جوراب هستم. من و هم‌لنگه‌ایم شبیه هم هستیم. من آن لنگه‌ام را گم کرده‌ام. به نظر شما یک لنگۀ تک […]

کهکشان رؤیایی

فاطمه خودسوز خیلی دوست داشتم به کهکشان بروم. یک شب که خوابیدم در خواب دیدم در فضا هستم و به این سو و آن سو بین سیاره‌ها پرواز می‌کنم. خورشید را دیدم او مثل همیشه نورانی‌تر و گرم‌تر از همۀ ستاره‌ها می‌درخشید. سیاره‌ها عاشقانه و در صف‌های منظم دور خورشید می‌چرخیدند. مریخ لباس قرمز رنگ […]

شکایت دفترم

 نفیسه کناری   یک روز در خانه نشسته بودم و داشتم برگهای دفترم را می‌کندم که به خواب رفتم. من داشتم خیال می‌کردم و به دنیای خیالات رسیده بودم، یعنی نمی‌دانم اسمش را خیال بگذارم یا خواب! خب حالا برویم سراغ خوابم… آنجا آخر دنیا رسیده بود و من مرده بودم، آنجا در آسمان، روی […]

موبایل درون

بسامه قویدل   قلب ما آدم‌ها مثل موبایل می‌مونه…! امان از وقتی که کسی یا چیزی را وارد قلب‌مون کنیم که ویروس داشته باشه، اون وقته که همیشه هنگ می‌کنه و برای تعمیر قلب هیچ تعمیرکاری وجود نداره…! اگه قلبت رو پر از برنامه‌هایی کنی که ارزش ندارن، خیلی زود حافظه‌ات پر میشه و وقتی […]

ارسال اثر

ارسال اثر

انواع فایل های مجاز : jpg, gif, jpeg, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 5 MB.