معجزه قلم

فاطمه صالحزاده گاهی اگر سرخ لبخند میزنیم، گاهی اگر احساس آرامش میکنیم، گاهی اگر در رویاهایمان پرواز میکنیم قلم را به خاطر بیاوریم یادمان باشد لبخندها را، آرامش را، رؤیا را و زمان را نمیتوان خشک کرد و برای یادگار لای کتاب گذاشت؛ اما میتوان از همین رؤیا، از خاطره، از زمان و از […]
اسرار قلم

الهام دریانورد ای همچون من! میدانی قلم اسراری دارد که بس شگفتانگیز میبینمش! آن هنگام که آنچه در ذهن مانده را آزاد میکند تا باشد تا زائیده شود و هر آنچه بیشتر به چشمهای عقل برسد، گویا موفقتر بوده است. قلم را به دست گیر که آن ابزار زایش است تا رشد دهد هر آنچه […]
ویروس کرونا

ستایش فرخنده تو دنیای به این بزرگی همه چیز خوب بود و عالی ناگهان غم آمد ویروس مبهم آمد مردم شدند گوشهنشین نه کار و نه زندگی، هیچ چیز نبود مثل قدیم مردم همه هراسان ماسک زده و پریشان گفتند اگه در خانه بمانید از شر این ویروس در امانید روزها و ماهها گذشت […]
سیاره دوران کودکی

حنانه هاشمزاده گاهی دلم میخواهد بروم به یک سیارۀ دیگر، سیارهای که در آن تشنگیام با خندیدن رفع شود. گرسنگیام با عشق ورزیدن. سیارهای که در آن پر از موجوداتی باشد از جنس مهربانی که با چیزهای کوچک شاد میشوند. خندههایشان از ته دل است. قلبهایشان خالی از پلیدی و سرشار از پاکی و […]
پرواز قلمها

ریحانه شرف راستی چگونه میشود که یک قلم پرواز کند؟! یعنی بال در میآورد؟! یا شاید هم آن را به هوا میاندازند و آن چند لحظه را در هوا پرواز میکند؟! و شاید هم همراه شخصی سوار هواپیما شود و پرواز کند! و شاید هم اینگونه باشد که قلم در دستان نویسندهای چه کوچک […]
زندگی

اسرا تیمار زندگی زیباتر خواهد شد، اگر مثل ابر بهار برای همه یکسان بباریم! زندگی زیباتر خواهد شد، اگر در برابر مشگلات مثل کوه مقاوم باشیم! زندگی زیباتر خواهد شد، اگر مثل رود همیشه جاری باشیم! زندگی زیباتر خواهد شد، اگر مثل پروانه بدون آسیب زدن به دور گل بچرخیم! زندگی زیباتر خواهد شد، […]
رنگ سیاه

حنانه هاشمزاده میدانید رنگ سیاه را خیلی دوست دارم، شاید از خود بپرسید رنگ سیاه؟! همه آن را به پلیدی و مرگ یا چیزهای دردناک میشناسند؛ اما من آن را نماد قدرت میبینم، زیرا هیچ رنگی قادر نیست رنگ سیاه را تغییر دهد. گاه باید مثل رنگ سیاه رفتار کنیم، نگذاریم دیگران با عقاید […]
اگر ویروسکشی در دلم داشتم

آناهیتا فراریان اگر ویروسکشی در دلم داشتم و میتوانستم ویروسها را بکشم، میرفتم و آن ویروس که ما را از مدرسه جدا کرده را میکشتم. این ویروس امسال به کشور ما آمد و همه جا را تعطیل کرد، حتی مدرسه. این ویروس کرونا همۀ جشنها و مهمانیها را تعطیل کرد و باعث شد مدرسههایمان […]
میم مثل مادر

مینا مبارکزاده دوباره مثل همیشه منتظر امدنش بودم. صدای قدمهایش را حس میکردم که چه آرام میآید. در را آهسته باز کرد و وارد اتاقم شد. با تبسم مادرانه به سمتم آمد. سرم را بر دامنش گذاشتم و منتظر بودم لالاییهای شبانهاش را شروع کند. مادرم همانگونه که غرق در زلفانم بود، داشت لالاییاش […]
دختر

محدثه تیمار دختر است و قلب پاکش عشق بیحد و نابش دختر است و حجب و حیایش لبخند پاک و قلب سادهاش دختری از جنس آفتاب صورتی زیبا، روشنتر از مهتاب چهرهاش پاک و بیآلایش دلش شاد و پر ز آرامش دختر همدم مادر، عزیز خواهر دختر غرور پدر، غیرت برادر دختر شیرینی زندگی لبریز […]