فاطمه صالحزاده
گاهی اگر سرخ لبخند میزنیم،
گاهی اگر احساس آرامش میکنیم،
گاهی اگر در رویاهایمان پرواز میکنیم
قلم را به خاطر بیاوریم
یادمان باشد لبخندها را، آرامش را، رؤیا را و زمان را نمیتوان خشک کرد و برای یادگار لای کتاب گذاشت؛
اما میتوان از همین رؤیا، از خاطره، از زمان و از آرامش کتاب ساخت، تنها و تنها به وسیلۀ قلم.
مدتها پیش وقتی دل ما آدمها حسابی گرفته بود، وقتی تمام اتاقهای ذهنمان پر بود از رؤیا و خیال
وقتی نمیدانستیم با آنها چه کنیم، قلم را ساختیم و در کتابی از جانب خدا، به قلم قسم خوردیم و آن را مقدس شمردیم.
ما خود را به تصویر کشیدیم و جهانمان را با قلم به اوج رساندیم و این معجزۀ قلم است که به خواست خداوند آن را ساختیم.
«نون والقلم و ما یسطرون»
آغازی برای ما…
آغازی برای شنیدن عشق از درون جوهر خودکار.
معجزهای برای نگهداشتن زمان.