نورا رحیمی
زندگی را با تو احساس کردم، لحظه لحظهاش را، زمانی که داستان شادیها و سختیهایت را برایم میگویی، صدایی در دلم زمزمه میکند و میگوید مادرت یک قهرمان است.
مادر! بدان که هر زمان صورت پوشیده از خستگیات را تماشا میکنم، اشک در چشمانم به لرزه در میآید. این احساس، تمام وجودم را فرا میگیرد و اشکهایم جاری میشود.
در طول عمرم، هر وقت نام زیبایت را میشنوم، همۀ خاطرات خوبت در دلم زنده میشود، خاطراتی که قلبم را پوشانده و مانع ورود بدیهای زندگی میشود.
این عشق است، عشقی در درون همۀ انسانها، این عشق را هر کسی تجربه میکند، اما در این راه عشق مادر به فرزند، از عشق فرزند به مادر بیشتر است.
مادرم تمام جهانم را به پایت میریزم، خورشید، ماه و حتی بیشتر از جهان هستی.
مادر هرگز عشق به فرزند را فراموش نمیکند، اما فرزندان گاهی مادرشان را رها میکنند، حتی اگر در حال غرق شدن در دنیای تنهایی خود باشد.
مادرم! دوست دارم بر روی بلندترین قلههای دنیا بایستم و با تمام وجود فریاد بزنم: مادرم بیشتر از هر کس دوستت دارم.
+5