| میم مثل مادر

میم مثل مادر

مینا مبارکزاده

 

دوباره مثل همیشه منتظر امدنش بودم. صدای قدم‌هایش را حس می‌کردم که چه آرام می‌آید.

در را آهسته باز کرد و وارد اتاقم شد. با تبسم مادرانه به سمتم آمد.

سرم را بر دامنش گذاشتم و منتظر بودم لالایی‌های شبانه‌اش را شروع کند.

مادرم همان‌گونه که غرق در زلفانم بود، داشت لالایی‌اش را تکرار می‌کرد؛ بخواب ای دختر آهویی من! بخواب ای مهربان بر دامن من!

صدای زیبایش در کل وجودم می‌پیچید و به من آرامش می‌داد، این آرامش گوش‌هایم را نوازش می‌کرد و لبخند بر لب‌هایم جاری می‌شد.

حس زیبایی است، شنیدن صدای مادری که پشت همۀ دغدغه‌های روزانه‌اش و غرغرهای همیشگی‌اش، دلی به نازکی شیشه دارد.

وقتی چشمانم را باز کردم متوجه شدم مادرم تمام شب را برایم لالایی خوانده تا بیدار نشوم.

خداوند زنی را آفرید که با تمام قدرت زنانگی‌اش، ستون‌های خانه را بلرزاند اما شب که شد برای راحتی فرزندانش تا صبح چشم روی هم نگذارد.

چه موجود عجیبی است مادر!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال اثر

ارسال اثر

انواع فایل های مجاز : jpg, gif, jpeg, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 5 MB.