| دریای همراز

دریای همراز

مینا مبارک‌زاده

و آنجاست که خدا دست به قلم می‌شود و بر بوم جهانش، رنگ‌های رنگین‌کمانی می‌زند.

آب…. آب دریا همان کتابیست که می‌توان آن را با یک نگاه خواند و معنا کرد. چقدر دلم می‌خواست خودم را از لای این زیبایی جان دهم و بعد ولو شوم در زیر آب دریا تا کسی مرا یاد نکند، مثل دریا که همه موقع ناراحتی یادشان می‌افتد و بعد می‌فهمند که آب‌های دریا یک شنوندۀ خوب برای رازهایشان است.

دستم را در آب فرو بردم، چقدر شفاف بود، دلم می‌خواست خودم را یک لحظه در آب رها کنم. چشم‌هایم را گرد کردم و متوجه چیز عجیبی در دریا شدم، دکل را دیدم همان دکل تنها که بدون معشوق در آب رها شده بود، چقدر ساکت، چقدر تنها، چقدر سرد.

او هم در آب دریا بود اما او دیگر رهسپار نبود، او کسی نبود که دریا را رها کند بلکه در سختی‌ها پشت دریا بود.

دکلی که سال‌ها به آب دریا نگاه کرده بود و تنها همرازش همین آب بود.

همیشه به آب نگاه کرده و گفته همدم تو خواهم شد، حتی اگر طوفانی هستی.

اما نه!  خبری از دلبری دکل برای آب نبود. فقط تنهاییش بود که دل همه را برده بود.

قدمی برداشتم ناگهان چیزی توجه‌ام را جلب کرد. گودال آبی که سنگی کنارش بود و راهی نداشت که به دریا برود. کنارش نشستم و کمی حرف زدم .

بعد دستم را در آن آب فرو بردم، سنگ را از جلو رویش برداشتم و برای آن آب راهی باز کردم که روان باشد و خود را به نهری یا دریایی برساند.

واقعا آب چیز عجیبی است، تنهاست اما خیلی چیزها برای گفتن دارد.

گاهی لازم است مثل آب دریا آرام باشی تا ببینی چه کسانی برایت غرق می‌شوند، آب گنجینه‌ای است از خلقت خداوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال اثر

ارسال اثر

انواع فایل های مجاز : jpg, gif, jpeg, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 5 MB.