| اشتباه ساعت

اشتباه ساعت

شکیبا مشتاقی

توی شهر زیبای ساعت، دو تا برادر به نام‌های عقربه بزرگه و عقربه کوچیکه و عددها با هم زندگی می‌کردند. از عدد یک تا دوازده. آن‌ها همیشه با هم دوست بودند. یک روز هر دو برادر رو به روی عدد چهار بودند یعنی ساعت چهار و بیست. برادر کوچلو گفت: داداش چرا ما همیشه به سمت راست حرکت می‌کنیم؟ برادر بزرگ گفت: نمی‌دانم، ولی می‌توانی امتحان کنی، البته من هم همراهت می‌آیم.
برادر کوچلو قبول کرد که داداش بزرگ هم همراهش برود برای همین برادر کوچلو چون کوچک بود و پایش درد می‌کرد رو به روی عدد سه نشست و برادر بزرگ چون کمی بزرگ بود رفت و رفت روی عدد یک نشست.
عدد یک حکیم دانایی بود، به برادر بزرگ گفت: تو باید بروی رو به روی عدد دوازده. برادر بزرگ تمام ماجرا را برای عدد یک، یعنی حکیم دانا تعریف کرد. حکیم گفت: شما دو تا برادر کار اشتباهی کردید.
برادر بزرگ گفت: چرا؟
حکیم گفت: آدم‌ها وقتی قراری داشته باشند به ما نگاه می‌کنند. مثلاً ممکن است بچه‌ای ساعت پنج کلاس شنا داشته باشد و به ما نگاه کند و ببیند که ساعت سه است و فکر کند دو ساعت دیگر به کلاسش مانده و ساعت هفت برود و  از کلاس جا بماند.
برادر بزرگ، برادر کوچلو را صدا زد و گفت: حالا فهمیدم که ما کار اشتباهی کردیم بیا تا برگردیم روبه روی عدد پنج. از این رو آن دو برادر به اشتباه خود پی بردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال اثر

ارسال اثر

انواع فایل های مجاز : jpg, gif, jpeg, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 5 MB.